فرشته ی مسافر


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



فرشته ی پیــر در دیوار زیــــر زمین شکافی دیـد و آن را تعمیـر کرد.وقتی فرشته ی جوان از او پرسید چرا چنین کاری کرده،او پاسخ داد:

«همه ی امور بدان گونه که می نمایند نیستند.»

شب بعد این دو فرشته به منزل یک خانواده فقیـر ولی بسیار مهمان نواز رفتند.

بعد از خوردن غذایی مختصر،زن و مـرد فقیــر رختخواب خود را در اختیار دو فرشته گذاشتند.

صبح روز بعد،فرشتگان،زن و مـرد فقیــر را گریان دیدند.

گاو آنها که تنها وسیله گذران زندگی شان بود،در مزرعه مرده بود.

فرشته ی جـوان عصبانی شد و از فرشته ی پیـــر پرسید: چرا گذاشتی چنین اتفاقی بیافتد؟

خانواده قبلی همه چیز داشتند امّا با این حال تو کمکشان کردی،امّا این خانواده دارایی اندکی دارند و تو گذاشتی که گاوشان هم بمیرد.»

 

فرشته ی پیــر پاسخ داد:

(( وقتی در زیر زمین آن خانواده ثروتمند بودیم،دیدم که در شکاف دیوار کیسه ای طلا وجود دارد.

از آنجا که آنها بسیار حریص و  بد دل بودند،شکاف را بستم و طـلاها را از دیدشان مخفی کردم.

دیشب وقتی در رختخواب زن و مـرد فقیــر خوابیده بودیم،فرشته ی مرگ برای گرفتن جــان زن

فقیـر آمـد و من بجـایش گـاو را به او دادم.همه ی امـور بـدان گـونه که می نمایند نیستند و مـا

گاهی اوقات،خیلی دیــر به این نکته پی می بریـم.))

 




:: موضوعات مرتبط: داستان کوتاه , ,
:: بازدید از این مطلب : 763
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : چهار شنبه 7 اسفند 1392
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان Harmonic... و آدرس bahram3.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com